جدول جو
جدول جو

معنی نیک سرشت - جستجوی لغت در جدول جو

نیک سرشت
خوش ذات، خوش فطرت
تصویری از نیک سرشت
تصویر نیک سرشت
فرهنگ فارسی عمید
نیک سرشت
(سِ رِ)
خوش طینت. خوش فطرت. نیکونهاد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نیک سرشت
نیک ذات
تصویری از نیک سرشت
تصویر نیک سرشت
فرهنگ لغت هوشیار
نیک سرشت
خوب سرشت، خوش ذات، خوش طینت، خوش نیت، نیک خواه، نیک نهاد، نیکوسرشت
متضاد: بداصل، بدذات، بدطینت، بدنهاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیک سیرت
تصویر نیک سیرت
خوش خلق، خوش خو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک سرشت
تصویر پاک سرشت
پاکیزه سرشت، پاک نهاد، پاک طینت، اصیل، نجیب، اصل پاک، اصل دار، استخوٰان دار، با اصل، نژاده، پاک فطرت، آزاده نژاد
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ سِ رِ)
می گون. می گونه. که طبیعت می داشته باشد. که به سرشت و طینت شراب باشد. که چون می سرخگون و مستی فزا باشد. سرشته با می، مجازاً گلگون. سرخ:
دو برگ گلش سوسن می سرشت
دو شمشاد عنبرفروش بهشت.
اسدی (گرشاسب نامه ص 166)
لغت نامه دهخدا
(نِ سِ رِ)
نیک سرشت. نکوطینت
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نیم برشت. نیم برشته. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به نیم برشت و نیز رجوع به فرهنگ دزی ج 2 ص 743 و مفردات ابن بیطار ج 3 ص 21 سطر 29 شود: اگر خایۀ مرغ را نیم رشت کند و روی خرده تتری بپراکند و بیاشامد نیک آید. (هدایهالمتعلمین ص 399 از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سِ رِ)
خوش طینتی. نیکونهادی
لغت نامه دهخدا
(لَ)
خوب نگه داشتن، نیک تعهد کردن، (فرهنگ فارسی معین)، احترام کردن، (فرهنگ فارسی معین)، ضیافت کردن، مهمانی، (فرهنگ فارسی معین) : شتربه نیک فربه گشته است و بدو حاجتی و از او فراغتی نیست، وحوش را به گوشت او نیک داشتی خواهم کرد، (کلیله و دمنه از فرهنگ فارسی معین)، نعمت، (فرهنگ فارسی معین) : اذکروا نعمهاﷲ علیکم (قرآن 231/2 و چند آیۀ دیگر)، یاد کنید نیک داشت خدای تعالی را بر شما، (تفسیر کمبریج از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سِ رِ)
خوش طینت. خوش فطرت. نیک نهاد. (یادداشت مؤلف) :
که نادان بدانجای خوار است و زشت
شه آنجاست درویش نیکوسرشت.
اسدی.
چه دیدی در این کشور از خوب و زشت
بگو ای نکونام نیکوسرشت.
سعدی.
بگفت آن خردمند نیکوسرشت
جوابی که بر دیده باید نوشت.
سعدی.
برش تنگ دستی دو حرفی نوشت
که ای خوب فرجام نیکوسرشت.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
خوش خلق. (ناظم الاطباء). خوش خو. (فرهنگ فارسی معین). پارسا. (ناظم الاطباء). آنکه باطنش از عیب و نقص مبرا باشد. (فرهنگ فارسی معین). پاک نهاد. نیکونهاد. صافی ضمیر. نیک دل. پاک ضمیر:
صاحب دل نیک سیرت علامه
گو کفش دریده باش و خلقان جامه.
سعدی.
درون مردمی چون ملک نیک سیرت
برون لشکری چون هژبران جنگی.
سعدی.
درویش نیک سیرت پاکیزه رای را
نان رباط و لقمۀدریوزه گو مباش.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(سِ رِ)
خوش فطرتی. خوش طینتی
لغت نامه دهخدا
(شُ لَ / لِ زَ)
کمی برشته شده. (یادداشت مؤلف) ، تخم مرغ نیم پخت. نیم برش. (آنندراج). رعاد. نیم بند. ظاهراً نیم روی امروزین. (یادداشت مؤلف) : اندکی نان اندر ماءالعسل ترید کنند یا خایۀ مرغ نیم برشت دهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و غذاهای لطیف و زودگوار... چون گوشت بزغاله و جوژۀ مرغ خانگی فربه و خایۀ مرغ نیم برشت. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(سِ رِ)
پاک نهاد. پاک طینت. پاکیزه سرشت. پاک فطرت و جبلّت:
آلودگی خرقه خرابی جهانست
کو راهروی اهل دلی پاک سرشتی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیکو سرشتی
تصویر نیکو سرشتی
نیک ذاتی
فرهنگ لغت هوشیار
خوب نگاهداشتن 0 نیک تعهد کردن، 0 احترام کردن 0، ضیافت کردن مهمانی: (شنزبه نیک فربه شده است و بدو حاجتی و ازو فراغتی نست. و حوش را بگوشت او نیک داشتی خواهم کرد)، نعمت: (اذکروا نعمه الله علیکم باد شما)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم برشت
تصویر نیم برشت
نیم برشته. یا تخم مرغ (خایهء) نیم برشت. نیمرو: (و (شیر) در تغذیه بعد از گوشت و تخم مرغ نیم برشت موافق ترین اغذیه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک سرشت
تصویر پاک سرشت
اصیل و نجیب پاک نهادپاکیزه سرشت پاک طینت پاک فطرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو سرشت
تصویر دیو سرشت
بد نهاد، بدخو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیکو سرشت
تصویر نیکو سرشت
نیک ذات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک سرشتی
تصویر نیک سرشتی
نیک ذاتی
فرهنگ لغت هوشیار
خوشخو، خوش خلق، پارسا پاکسرشت فرو دهنده خوش خو خوش خلق، آنکه باطنش از عیب و نقص مبرا باشد: پارسا: (شاهزاده خوب صورت نیک سیرت... که آتش شمشیر آبدارش بهرام را چون سپند میسوخت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک سرشت
تصویر پاک سرشت
((س ِ رِ))
پاک نهاد، پاک طینت
فرهنگ فارسی معین
خوش باطن، نیکخواه، نیک سرشت، نیکونهاد
متضاد: بدسرشت
فرهنگ واژه مترادف متضاد